طلوع محمد(ص)
زمین و آسمان "مکه" آن شب نور باران بود
و موج عطر گل در پرنیان باد می پیچید
امید زندگی در جان موجودات می جوشید
هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود
دل سیاره ها در آسمان حال تپیدن داشت
و دست باغبان آفرینش در چنان حالت
سر "گل آفریدن" داشت
سراسر دستگاه آفرینش اضطرابی داشت
و نبض کاءنات از انتظاری دمبدم می زد
همه سیاره ها در گوش هم آهسته می گفتند
که: امشب نیمه شب خورشید می تابد
ز شرق آفرینش اختر امید می تابد
یکی مرد عرب اما بیابانگرد و صحرایی
قدم بگذاشت در "ام القری" وین شعر خوش برخواند:
" که ای یاران مگر دیشب بخواب مرگ پیوستید؟
چه کس دید از شما آن روشنان آسمانی را؟
که دید از "مکیان" آن ماهتاب پرنیانی را؟
زمین و آسمان "مکه" دیشب نورباران بود
هوا آغشته با عطر شفا بخش بهاران بود
بیابان بود و تنهایی و من دیدم_
بیابن بود ومن،اما چه مهتاب دلارایی!
بیابان بود ومن، اما چه اختر های زیبایی!
بیابان رازها ، دارد
ولی در شهر، آن اسرار، پیدا نیست
بیابان، نقش ها دارد که در شهر آشکارا نیست
کجا بودید ای یاران؟!
که دیشب آسمانی ها زمین "مکه" را کردند گلباران
ولی گل نه، ستاره بود جای گل
زمین و آسمان "مکه" دیشب نورباران بود
کجایی ای عرب،ای ساربان پیر صحرایی؟!
کجایی ای بیابانگرد روشن رای بطحایی؟!
که اینک بر فراز چرخ، بینی نام "احمد" را
و در هر موج بینی اوج گلبانگ "محمد" را
"محمد" زنده و جاوید خواهد خواهد ماند
"محمد" تا ابد تابنده چون خورشید خواهد ماند
جهانی نیک می داند_
که نامی همچون نام پاک "پیغمبر" موید نیست
و مردی زیر این سبز آسمان همتای "احمد" نیست
زمین ویرانه باد و سرنگون باد و آسمان پیر
اگر بینیم روزی در جهان نام "محمد" نیست
مهدی سهیلی
عید مبعث مبارک